سرم تو برگه هام بود دیگه داشتم از در خونه می رفتم بیرون که یهو احساس
کردم یکی دو تا پای منو گرفته و نمی تونم حرکت کنم ... دیدم دختر کوچکم با
قد کوچکش مثلا خواسته منو بغل کنه که من پیشش بمونم و نرم بیرون خونه...
هوا خیلی گرم بود چند بار استارت زدم که ماشین روشن بشه ولی نشد و هر کاری
کردم افاقه نکرد برف ماشین و بنزین کاربراتور و ...هر چیزی رو چک می کردم
مشکلی نداشت همسرم و بچه جند ماهه ام که نوزاد بود تو ماشین بودند بیرون
ماشین هم آفتاب سوزان مرداد ماه بقدری شدید بود که از شدن گرما و نور خیره
کننده آفتاب نمی شد یک متری خودت رو هم ببینی...
آنکه یکمــاه صفــا یـافـت از او محفـل ما
رمضان می رود و می بـرد از کــف دل ما
رمضــــان عقده گشا بود گنهکــــاران را
وای اگــر او رود و حل نشـــود مشکل ما
منبع: کانال کربلا
هیئت به چهار راهی رسیده بود همه ایستاده بودند که ذاکر روضه رو شروع کرد ...روضه ارباب ادب حضرت ابوالفضل العباس (ع) ...
شب تاسوعا بود و روضه حضرت عباس (ع) . تو شلوغی هیئت چراغ ها خاموش بودند و همه سینه می زدند و گریه می کردند. صدای دختربچه کوچولویی بلند شده بود و تو گریه ها و ناله ها گم شده بود...نگاه کردم دیدم اشک تمام پهنای صورتش رو گرفته ... هم اشک میریزه هم باباش رو صدا می زنه و هم هق هق می کنه...رفتم جلو بهش گفتم گریه نکن عزیز دل من چراغ ها روشن بشه بابات میاد دنبالت ...ولی بی قراری می کرد و نمیشد ساکتش کرد....
گفتم : شما کجا و بین الحرمین کجا؟! اون مسیحی گفته بود : پیغمبرمون فرق میکنه ... ولی امام حسین مون که یکیه ...!
می گفت یه مسیحی دیدم ...
ما چلهنشین شب یلدای ظهوریم
ما منتظر نوبت برپایی نوریم
ما محو جمال پسر فاطمه هستیم
شب زنده نگهدار به یلدای حضوریم
و الفاتحه مع صلوات و الاخلاص
به امام زاده که می رسیدیم عزاداری در انتها به روضه یکی از شهدای کربلا
ختم می شد و عزادار ها زیارتی هم انجام می دادند و سوار ماشین ها می شدند
تا امامزاده بعدی....
شب اول محرم است و با استرسی که لازم نیست به زبان بیاورم وارد روضه
شدهام، آن هم یک روضه مدرسهای. راستش نگران محرم پیش رو هستم.
شب های قدر را قدر نهیم تا شاید در مقدرات الهی ،قدری یابیم
التماس دعا
الحمد الله رب العالمین خداوندا مرا پاکیزه بپذیر خداوندا عاشق دیدارتم همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود
من قاسم سلیمانی ام من رهرو راه خمینی ام فخر و شرف دارم ز اربابم سرباز و جانباز حسینی ام
نام معشوق نبر نزد من از عشق نگو عشق دیریست که در پیچ و خم عباس است
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ ،که پشت جمل شکست..