نميدانم امشب بايد از كدام غربت گفت؛ چه روضهاي خواند؛ و مصيبت كدامين غريب را بازگو نمود. آيا
از بدن پاره پاره حسين علیه السلام بگوييم كه عريان در گودال قتلگاه
افتاده است؟ يا از بدن عباس علمدار كه نه سر در بدن دارد و نه دست؟
شب عاشورا بود و خیمه گاه حق در تب و تاب. در عصر روز تاسوعا «شمر بن ذی
الجوشن» به همراه هزاران نفر نیروی کمکی به صحرای کربلا رسید و «عمر بن
سعد» را برای حمله به امام (ع) تحت فشار قرار داد. عمر سعد دستور حمله را
صادر کرد. صدای همهمه لشگر که به گوش امام حسین (ع) رسید، برادرش عباس (ع)
را صدا کرد و به همراه چند تن از بزرگان کوفه ــ که خود را به کاروان حق
رسانده بودند ــ به نزد دشمن فرستاد تا از قصد آنان آگاه شود.
ابوالفضل العباس، جوانی زیبا و رشید بود که از شدت زیبایی، به او قمر بنی
هاشم (ماه هاشمیان) می گفتند و از شدت رشادت هنگامی که بر اسب می نشست پایش
به زمین می رسید. وی به دلیل شجاعت و جنگاوری بی همتا که داشت، علمدار
امام حسین(ع) بود
براستي كه زمين و زمان، اصحابي باوفاتر از ياران حسين(ع) به خود نديدهاند ؛
كساني كه تا زنده بودند نگذاشتند كه اهل بيت پيامبر(ص) پاي به ميدان
گذارند... اما بعد از آنكه آخرين آنان در خون خويش غلتيد، زمان آن رسيد كه
جوانان بنيهاشم نيز به مسلخ عشق روانه شوند.
مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي
اصغر (ع) ميروند و روضهي آن طفل شهيد را ميخوانند. شهيدي كه به ظاهر،
كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است.
شب عاشورا، از شگفتترين شبهاي تاريخ انسان است؛ شبي كه در طول اعصار
گوناگون، براي بسياري از انسانها تكرار ميشود؛ شبي كه بشريت، بر سر دو
راهي خير و شر قرار ميگيرد؛ و چه بسيار انسانها كه تا آن شب در اردوگاه
كفر بودند ولي يك شبه ره صدساله طي نمودند و به حق و حقيقت پيوستند؛ و چه
بسيار كساني كه انتخابي درست ندارند...
«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام(ع) هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار میدادند. عبدالله که در بین كودكان و زنان، در خیمهگاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمهها بیرون آمد...
پس از آنكه بنياميه، امام حسين(ع) را براي گرفتن بيعت تحت فشار قرار
دادند، ايشان از مدينه به سمت مكه مكرمه خارج شد و بقيه ماه شعبان و ماه
هاي رمضان، شوال، ذوالعقده را در جوار بيت الله سپري كرد و با آمدن
ذوالحجه، احرام حج نيز بست.
جناب «مسلم» فرزند «عقيل بن ابيطالب» از بزرگان بنيهاشم و پسرعموي حضرت اباعبدالله الحسين(ع) بود.
امام حسين(ع) از مدينه خارج شده و در مكه بود كه نامههاي مردم كوفه و دعوت از ايشان بسيار زياد شد.
از يک سو بيماري بر آن حضرت مستولي است، تب و ضعف بر آن حضرت فشار ميآورد؛ از سوي
ديگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را ميفشارد؛ از طرف
ديگر سر بريده شهداء را در جلوي چشمانش دارد
جبرئيل از جانب پروردگار بر پیامبر (ص) نازل شد و گفت كه خدا
به تو سلام میرساند و مى فرمايد: ما اين دو فرزند(ابراهیم و امام حسین) را براى تو با هم نمى گذاريم يكى
از آنها را فداى ديگرى گردان....
حضرت
فرمود: ديدم گويا مردانى با علمهاى سفيد از آسمان به زمين آمدند، شمشيرهاى سفيد و
درخشنده بر كمر داشتند، سپس گرد اين زمين خطى كشيدند، ديدم گويا شاخه هاى
اين نخلها بزمين رسيده و در ميان خون شناور شد، و گويا فرزندم حسين عليه السلام و
ميوه دلم، و نور بصرم، در آن غرق شده و هر چه استغاثه ميكند. كسى به فريادش نمى
رسد و ...