یکی از ریاضی دانان یهودی که از علم و
دانش امام علی(ع) شنیده بود با خود گفت چگونه ممکن است که شخصی در همه
زمینه ها استاد باشد. تصمیم گرفت تا سوالی طرح کند تا ایشان را از جواب
دادن عاجز کند.
غزوه أحزاب كه آن را غزوه خندق نيز نامند، در شوّال سال پنجم هجری واقع شد.
در این غزوه مشرکان قریش و بعضی از قبایل دیگر عرب به تحریک یهودیان
تصمیم به نابودی کامل اسلام گرفتند و با ده هزار نفر راهی مدینه شدند.اما
مسلمانان با کندن خندق و دفاع جانانه از مدینه مانع رسیدن احزاب به اهداف
خود شدند. بخش های عمده ای از سوره احزاب در مورد این غزوه می باشد...
نعمان بن حارث فهری، خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله و
سلّم عرض کرد: تو به ما دستور دادی که به یگانگی خدا و این که تو فرستاده
او هستی، شهادت بدهیم، ما هم شهادت دادیم، سپس به ما دستور جهاد و حج و
روزه و نماز و زکات دادی و ما، همه ی اینها را پذیرفتیم، اما با همه اینها
راضی نشدی تا اینکه این جوان (اشاره به علیه علیه السّلام) را به جانشینی
خود منصوب کردی و گفتی: «مَن کُنتُ مَولاهُ ... »، آیا این سخنی از ناحیه
خودت است یا از سوی خدا؟...
رویای صادقه طلبه فقیر او را از نجف راهی دیار هند کرد تا به واسطه لطف امیرالمومنین داماد ثروتمندترین تاجر شهر شود...
رسانههاي مصر او را بحثانگیزترین و جنجالیترینِ مشایخ مصر توصیف
کردهاند. شهيد شيخ حسن شحاته، مشهورترين خطيب جمعه در مساجد اين کشور بود
که برخي سخنرانيهاي او فيالمجلس باعث شيعهشدن 90درصد حضار ميشد.
درخت زشت فتنهانگیزی وهابیون، امسال در آستانه ولادت امام
مهدی(عج) این بار در مصر میوهاي تلخ داد: شیخ حسن شحاتة از علما و
روحانیون برجسته مصر به همراه سه نفر از یارانش به طرز فجیعی به شهادت
رسید.
یکی از دوستان صمیمی ما که در موسسه مالی مشغول به کار بود از شرایط کار در محل کارش راضی نبود . حقوق و مزایایی که می گرفت تامین مخارج زندگی اش رو می کرد ولی...
آخرین سال خدمت در بانک کشاورزی به پایان رسید. اما هنوز قسط
های وام که هفت سال پیش برای خرید خانه گرفته بود، تمام نشده
بود. با آن که افتخار سی سال خدمت و بازنشستگی را داشت، به محل
کار قبلی میرفت و از همکاران گذشتهاش یاد میکرد.
استاد عبدالباسط قاری برجسته و ممتاز قرآن کریم را کمتر کسی است که
نشناسد. شهرت او بحدی است که هر جا اسمی از قرائت قرآن و قاری
خوشصدا به میان میآید اولین اسمی که به ذهن میرسد نام
عبدالباسط است.
در كوفه تاجر سرشناسى به نام (( ابوجعفر )) تجارت مى كرد و خوش معامله
بود، از خصوصيات او اين بود كه هر گاه شخصى از سادات علوى نزد او مى آمد و
درخواست وام مى كرد، به او وام مى داد و به منشى خود مى گفت :
(( اين مبلغ وام را در فلان دفتر، به حساب اميرمؤ منان على (ع ) بنويس ، كه از ما قرض گرفته است )) .
از علامه جعفري
ميپرسند چي شد كه به اين كمالات رسيدي؟! ايشان در جواب خاطرهاي از دوران طلبگي
تعريف و اظهار ميكنند
كه هرچه دارند از كراماتي است كه به
دنبال اين امتحان الهي نصيبشان شده «ما در نجف در مدرسه صدر اقامت
داشتيم. خيلي مقيد بوديم، در جشنها و ايام سرور، مجالس جشن بگيريم و ايام سوگواري
را هم، سوگواري ميگرفتيم.
" اینا دارن چیکار می کنن ... این چه مسخره بازی شده ...مگه دوران جاهلیت و بت پرستی اعرابی که هر سال به سال یه کجاوه می خواین بسازید...نکنه به فکر این هستید نذورات کجاوه رو هر سال بیشتر کنید و براتون نون خونه شده...."