روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام از شهر مدينه به سوى مزرعه اش
خارج شد؛ حضرت سوار قاطر بود و من نيز سوار الاغ شدم و حضرت را همراهى كردم
.مقدارى از شهر كه دور شديم ، ناگهان نرّه شيرى سر راه ما را گرفت ، من بسيار ترسيدم ، وليكن شير به سوى حضرت نزديك آمد.....
متوکل
نیز از تخت به زیر آمده، عرض کرد:
یابن رسول الله! چرا نابهنگام تشریف
آورده اید؟ و مرتب دستها و صورت
حضرت را می بوسید!...
وقتی در برنامۀ شهادت حضرت فاطمهزهرا(س) شرکت کردم، یک حالت خاصی داشتم،
انگار روحم پرواز کرد، وقتی به خانه آمدم بدون اینکه فکر دیگری بکنم تصمیم
گرفتم مسلمان باشم.
آقای رضا حدادی یکی از خدمتگزاران حرم مطهر میگوید: روزی پسر بچه فلجی را
به حرم آوردند که چشمش کاملاً مچاله شده بود...
جبرئیل
فرود آمد و پس از ابلاغ سلام و تبریک، عرض کرد: خداوند به تو امر کرده که
نام فرزند هارون را بر او بگذاری . حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: نام او
چه بوده است؟ عرض کرد: «شبر» . حضرت فرمود: زبان ما عربی است . جبرئیل عرض
کرد: پس نام او را «حسن » بگذار، و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین
کرد ....
خادمه حرم بیبی رقیه میگوید: دیدم یه زن مسیحی فرانسوی وارد شد تو حرم،
دیدم دو تا قالیچه خیلی گرانبها آورده میگه اینا تقدیم بیبی رقیه. بهش
گفتم: خانم! من شما را میشناسم، شما همسایه حرمی اما مسیحی، دلیل اهدای
این قالیچهها چیه؟
امام سجاد (ع ) مى گويد: در روز عاشورا پدرم را ديدم كه به دشمن حمله مى كرد و آنها را مى كشت ولى در آن درگيرى بعضى از افراد دشمن را با اينكه زير شمشير او قرار مى گرفتند، پدرم رد مى كرد و آن ها را نمى كشت با اينكه مى توانست آنها را بكشد.
امام (ع ) بيست بار با يك شترى كه داشت ، از مدينه به مكه براى انجام مناسك
حج رفت و در تمام اين بيست بار مسافرت (كه هر سفر آن حدود هشتاد فرسخ بود)
حتى يك بار تازيانه اش را بر آن شتر نزد، هرگاه شتر، در راه رفتن كندى مى
كرد...
جابر چند قدمى به سوى نوجوان آمد؛ و چون نزديك شد، سؤ
ال كرد: نامت چيست ؟
گفت : نام پدرت چيست ؟
فرمود: من پسر علىّ بن الحسين هستم .
گفت : اى عزيزم ! جانم فدايت باد، توئى شكافنده علوم ؟
فرمود: بلى ، آنچه را كه جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را بر آن ماءمور كرده
است ، ابلاغ كن ....
طاووس گفت : اى ابوجعفر! آيا مى دانى چه زمانى يك سوّم جمعيّت روى زمين هلاك
و كشته شد؟
طاووس گفت : صحيح مى فرمائى ، حقّ با شما است ، اكنون بفرما كه چگونه چنان شد؟....
در يكى از شب ها، پدرم تاءخير نمود و به موقع هميشه به
منزل نيامد، من در فكر فرو رفتم و ناراحت شدم كه چه شده است ، و چرا آن حضرت در وقت
هميشگى نيامد؟...
شيخ
سفارشهاي لازم را به معماران و مسؤلان ساخت حرم كرده، بسيار سفارش
ميكنند كه كار را متوقف نكنند و ساخت حرم را پيش برده به اتمام برسانند؛
به جز سر در دروازه اصلي حرم (دروازه ورودي به حرم و ضريح مقدس، نه دروازه
صحن). چرا كه شيخ در نظر داشته روي آن كتيبهاي را كه از اشعار خودش بوده
نصب نمايد...
یکی از ریاضی دانان یهودی که از علم و
دانش امام علی(ع) شنیده بود با خود گفت چگونه ممکن است که شخصی در همه
زمینه ها استاد باشد. تصمیم گرفت تا سوالی طرح کند تا ایشان را از جواب
دادن عاجز کند.