روزهای عاشقی و دل دادگی رسیده...دیگه از زمین و زمان باید برید و به خود حضرت سید الشهدا (ع) و آقا ابوالفضل(ع) متوسل شد تا انشا الله گشایشی در کار دنیا و عقبی رخ بده این داستان رو که در هیئت ما چندین سال قبل اتفاق افتاد رو امروز براتون نقل می کنم خصوصا جوان های جویای کار انشا الله که مشکل شما هم حل بشه...
یکی از دوستان صمیمی ما که در موسسه مالی مشغول به کار بود از شرایط کار در محل کارش راضی نبود . حقوق و مزایایی که می گرفت تامین مخارج زندگی اش رو می کرد ولی...
صحبت از مکه شد و زیارت خانه خدا یکی از خادمین بیاد داستان یکی از بستگانش افتاد که به رحمت خدا رفته بود و شرح حال آن را اینگونه تعریف می کرد...
ایام فاطمیه بود و من هر هفته سعی می کردم خودم رو به دعای توسل مسجد جمکران برسونم تو فصل تابستون بود و مردم در گوشه و کنار حیاط مسجد جمکران نشسته بودند و ذاکر اهل بیت هم دعا رو می خوند و...
تا سن بیست سالگی نه نماز می خوندم و نه روزه می گرفتم مسلمان شناسنامه ای بودم و شیعه دوازده امامی که اون رو هم از برکات وجود مادرم داشتم که اهل نماز و تقوی بود و همیشه توصیه می کرد که نمازتون رو بخونید ولی هیچ وقت متوسل به زور و اجبار نمی شد.
هر سال خودش رو به هیئت می رسوند و هر دفعه هم که میاد با دل شکسته و پاک میاد با همه وجودش ، خیلی وقت هام با دل شکسته تر از اومدنش میره و پشت سرش رو نگاه نمی کنه ...
تو ایام عزاداری یکی از ثواباش دید و بازدید دوستای قدیم هست که خود این صله رحم بنا به سفارش حضرت رسول (ص) اجر و ثواب این دهه رو دو چندان می کنه و تو این دور و زمونه و مشکلات زندگی اگه ایام محرم نبود شاید فرصت دیداری تازه کردن با دوستان قدیمی رو از دست می دادیم این هم از برکات آقا امام حسین(ع) هست که تو این ایام دلها رو بهم نزدیک می کنه...
...هر سال نزدیک به محرم باید تمام وسایل رو بازبینی می کردیم از کتیبه و پرچم و طبل و سنج گرفته تا دیگ و ظروف . تو هیئت ما بازبینی کجاوه هام به بقیه کارا اضافه شده بود. اون سال وقتی به کجاوه ها رسیدیم پیش خودمون گفتیم که فقط باید غبار روبی بشه اما غافل از اینکه...
" اینا دارن چیکار می کنن ... این چه مسخره بازی شده ...مگه دوران جاهلیت و بت پرستی اعرابی که هر سال به سال یه کجاوه می خواین بسازید...نکنه به فکر این هستید نذورات کجاوه رو هر سال بیشتر کنید و براتون نون خونه شده...."
در محضر یکی از روحانیون اهل کرامات بودیم که صحبت از آقا امام حسین(ع) شد و ایشون از اولین سفر خودشون به کربلا گفتند سفر زیارتی که منجر به تغییر احوالات یک شرطه عراقی شد.
حدود چهار الی پنج سالی می شد که گره بزرگی به کارم افتاده بود. به هر دری می زدم مشکل حل نمی شد خیلی از دوستان طی این چند سال محبت می کردند تا از طریق آشناهایی که دارند به نوعی بتونن مشکل منو حل کنند ولی افاقه نمی کرد...
از دوران قدیم تو محله مون روز عاشورا که می شد برای تدارک نهار عزاداران آقا ، مردم از خونه برای مسجد غذا می بردند بعد از اذان ظهر عاشورا و اقامه نماز مردم طبق های غذا رو ، رو سرشون میذاشتن و به سمت مسجد محل روانه می شدند.
چند سالی می شد که حاج آقا به محل ما اومده بود و یکی از عاشق های حضرت بود اینو میشد تو چهره سالخورده و صحبتهای زیباش از ائمه معصومین خوند برای اولین بار یادمه بچه های هیئت اومدند دنبالم که یه آقایی اومده نذورات داره می خواد روز تاسوعا و عاشورا به هیئت غذا بده...