درباره وبلاگ
هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس(ع) محله پسکلایه کوچک واقع در شهرستان شهسوار بوده و عمده فعالیتهای این هیئت برگزاری مراسم فرهنگی و مذهبی با حضور جوانان ولائی و متدین محل و حمایت پیران و پیشکسوتان می باشد. مکان هیئت: تنکابن - پسکلایه کوچک - خیابان شهید کوهستانی- خیابان شهید بیژن حسین پور - مسجد صاحب الزمان (عج)
ورود کاربران
آخرين مطالب ارسالي
- شهادت امام جواد (ع)
- چهل حدیث از حضرت امام جواد علیه السلام
- زندگینامه امام جواد الائمه (ع)
- چهارده معجزه امام جواد علیه السلام
- حرز امام جواد علیه السلام و فواید آن
- سالروز شهدای هفتم تیر و روز قوه قضائیه
- روز خاص زیارتی امام رضا علیه السلام
- درگذشت استاد کریم خانی تسلیت باد
- تصنیف بسیار زیبای "قطعه ای از بهشت"
- میلاد امام علی بن موسی الرضا(ع)
- چهل حدیث از امام رضا (ع)
- صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
- قطعه "سبزه نوروز" از دکتر اصفهانی در وصف امام رضا علیه السلام
- نماهنگ امام رضا(ع) با صدای حامد زمانی
- سالروز ارتحال رهبر کبیر انقلاب و نیمه خرداد
- ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختران
- زندگینامه حضرت معصومه (س)
- کرامات حضرت معصومه (س) از زبان خادمان حرم
- عظمت و کرامت حضرت معصومه سلام (س) در روایات
- شهادت امام جعفر صادق (ع)
نويسندگان
آمار بازديد
آنلاين : 1 نفر
بازديد امروز : 41522 نفر
بازديد ديروز : 32758 نفر
بازديد ماه : 74280 نفر
بازديد سال : 41521 نفر
کل بازديد : 313063 نفر
تعداد اعضا : 10 نفر
کل مطالب : 1937
نظرات : 68
برو ، بچه ها تنها هستند...
چند سالی می شد که حاج آقا به محل ما اومده بود و یکی از عاشق های حضرت بود اینو میشد تو چهره سالخورده و صحبتهای زیباش از ائمه معصومین خوند برای اولین بار یادمه بچه های هیئت اومدند دنبالم که یه آقایی اومده نذورات داره می خواد روز تاسوعا و عاشورا به هیئت غذا بده... سریع خودمو از خونه به هیئت رسوندم ولی بچه ها گفتند که خودش به اتفاق یکی از بچه ها اومده سمت خونه تون من هم مجددا خودم رو به خونه رسوندم و بعد از آشنایی با ایشون و باز شدن باب صحبت گفتند که من از امسال هر ساله این نذر رو ادا می کنم .... و همین طور هم بود هر سال قبل از اینکه به موعد تاسوعا و عاشورا برسه من به اتفاق جمعی از بچه ها می رفتیم به دیدن ایشون و کارها رو هماهنگ می کردیم و ظروف مورد نیاز رو از طرف هیئت براش می فرستادیم . منزل حاج آقا که ابتدای محل بود هر ساله تو ایام محرم مشکی پوش می شد و سه تا بیرق بزرگ خوش رنگ که واقعا دل از عاشقای امام حسین میبرد بالای سر در ورودی منزلش خودنمایی می کرد. ظهر تاسوعای هر سال برنامه هیئت این بود که بصورت دسته روی دور محل می گشت و عزاداران برای درگذشتگان طلب مغفرت می کردند و برای همه مریضا طلب استشفا. سال اول موقعی که هیئت به درب ورودی منزل حاج آقا رسید سه تا بیرق سر درب ورودی منزلش رو به هیئت هدیه داد و غذای ظهر تاسوعا هم در مسجد محل بین عزادارا توزیع شد. این برنامه سالانه ما شده بود و بچه های هیئت هم از اینکه یک پایگاه ابتدای محل پیدا کرده بودند و یک عاشق حسینی به جمع شون اضافه شده بود خیلی خوشحال بودند. بعد از چند سالی که گذشت غیر مستقیم متوجه شدیم که حاج آقا هم ظاهرا مریضی داره و از این بابت التماس دعا داره که بچه های هیئت برنامه دعای زیارت عاشورایی برای مریضش و همه مریضا داشته باشند بنده و یکی دیگه از ذاکرین و خادمین هیئت برنامه ریزی کردیم و یه برنامه دعا در منزل ایشون برپا کردیم که چون برنامه خارج از برنامه اصلی هیئت بود یک ساعتی برنامه اصلی هیئت معوق شد و از این بابت ما مورد بازخواست بقیه دوستان قرار گرفتیم ، از طرفی هم چون فکر می کردیم مراسم دعا ممکنه با برنامه اصلی عزاداری هیئت که راس ساعت 9 در مسجد محل باید برگزار بشه ، تداخل پیدا کنه سعی کردیم مراسم دعای منزل حاج آقا رو زودتر تموم کنیم. که همین مسئله باعث شد حاج آقا هم از ما دلخور بشه... البته مراسم دعا خیلی خوب برگزار شد ولی نمی دونیم چرا حاج آقا از ما و کلا هیئتمون دلخور شد. من و دوستم از هر دو طرف رونده شدیم و مورد بازخواست قرار گرفتیم... اون سال گذشت تا محرم سال بعد که حاج آقا تماس گرفت و گفت "خواستم بهتون اطلاع بدم که امسال من با چند تا از دوستامون می ریم کربلا و من نمی تونم برنامه سالانه رو انجام بدم" ما هم التماس دعا گفتیم و فهمیدیم که قضیه دلخوری حاج آقا جدیه. چند روز از محرم گذشته بود من و اون دوست ذاکرمون داشتیم از ابتدای محل به سمت مسجد میومدیم که وسط را چشمون خورد به منزل حاج آقا که دراش بسته بود سوت و کور بنظر میرسید. انصافا دلم خیلی گرفت چون هر ساله بیرق آقا امام حسین (ع) روی این منزل علم می شد و حالا روز تاسوعا از جلوی این درب باید رد شیم به عزادارا چی بگیم ... چی جواب بعضی ها رو بدیم که با نیش و کنایه می گفتند حاج آقا که براش دعا خوندیم خوب شد و رفت... همش با تجسم این صحنه ها به یاد غریبی آقا امام حسین(ع) می افتادم ... فکری به ذهنمون رسید گفتیم امشب با چند تا از بچه های هیئت بیرق هایی رو که حاج آقا به هیئت داده رو بیاریم بذاریم رو سر دری این خونه چندین سال اینجا ایام محرم قدم گاه عزادارن امام حسین بوده درست نیست حالا به هر دلیلی خالی بمونه. شب به محض گفتن این موضوع چند تا از بچه های هیئت بسیج شدند و رفتند بیرق ها رو گذاشتند و سریع اومدند. چند روزی به تاسوعا و موعد سالانه رسیده بود و ما مطمئن بودیم که امسال رو باید بدون حاج آقا بگذرونیم. حاج آقا ساکن شهر ما نبود و تو ایام محرم و تعطیلات به منزلش می اومد. توی مسجد محل در حال مرتب کردن سیستم صوتی بودم که دیدم دوست ذاکر و خادم هیئتمون با عجله اومد و بهم گفت حاجی زنگ زده از کربلا اومده فردا غروب میاد خونه میخواد ما رو ببینه. با تعجب گفتم حاجی که گفت امسال کربلاست. دوستم گفت تو تماسش همش گریه می کرد مثل اینکه داستانی اتفاق افتاده من اول نگران شدم که شاید برای مریضش اتفاقی افتاده ... روز بعد به اتفاق چند تا از بچه ها به دیدن حاج آقا رفتیم به محض ورود به حیاط از پله ها تا تو حیاط پایین اومد و شروع کرد به گریه کردن...با همه بچه ها روبوسی کرد رفتیم داخل منزل . خیلی منقلب بود حالش رو می فهمیدم بعد از احوال پرسی می دیدیم هر دفعه که می خواد موضوع رو بگه بغض میکنه و نمی تونه حرف بزنه... باب صحبت رو یکی از دوستان با این جمله باز کرد ... حاج آقا زیارت قبول چی شد زود برگشتی؟ دلم به حال پیرمرد می سوخت بچه های دیگه هم همین حس رو داشتند و سعی کردند آرومش کنند بعد از کمی مکث گفت.... امسال با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم بریم کربلا و دهه اول محرم رو اونجا باشیم همون روز اول ورودمون به کربلا رفتیم به پا بوس آقا امام حسین(ع) و آقا ابوالفضل (ع) نایب الزیاره همه بودیم شب رو رفتیم هتل . همون شب در خواب من یک آقای سبز پوشی رو دیدم و متوجه شدم آقا امام حسین(ع) هستند به من گفتند اینجا چکار می کنی؟ گفتم اومدم زیارت شما. برگشت به من گفت برو بچه ها تنها هستند. از خواب که بیدار شدم فکر کردن این که در چند قدمی آقا هستم و بهم گفته برو امانم نمی داد و گریه و زاری می کردم دوستانم اومدند گفتند چی شده خواب رو براشون تعریف کردم گفتند بچه ها کی هستند من ماجرای مراسم سالانه هیئت رو گفتم با شنیدن داستان دوستانم به من گفتند که برو لحظه ای درنگ نکن که آقا تو رو مامور کرده اونجا باشی و از این بابت ناراحت نباش... پیرمرد اشک امانش رو بریده بود و ما هم دیگه نمی تونستیم خودمون رو نگه داریم لحظه های معنوی زیبایی بین بچه ها گذشت از اینکه بهمون ثابت شده بود آقا لحظه به لحظه با ما هست احساس خوبی داشتیم . و هم شرمندگی از اینکه چرا بعضی وقت ها از خستگی تو کار قر زدیم... این یادمون باشه هر جا به یاد آقا امام حسین(ع) بودید ایشون هم به یاد شما هست و نظاره گر بر اعمالتونه . آقا خیلی مهربون و بخشنده است پس بیام ما هم مهربانی و بخشندگی رو از ایشون یاد بگیریم . نویسنده: جمعی از خادمین هیئت عزاداری
تعداد بازديد : 79 | ارسال نظر(0) | نسخه قابل چاپ | موضوع: وقایع هیئت عزاداری, سیدالشهدا(ع),
برچسب ها: کرامات آقا امام حسین,کرامات اهل بیت
جستجو
پربازديدترين مطالب
پيوندها
- پرچم سرخ یا حسین
- مختارنامه ای ها
- پایگاه جامع عاشورا
- ایران و جهان چند قطبی
- ایران ارتوپد
- دریای خزر
- داستان برای کودکان و نوجوانان
- تغذیه سالم و درست
- هیئت انصارالحسین (ع) شهدای آذریهای تنکابن
- هیئت انصار الحسین
- بزرگترین وبلاگ اشعار مذهبی
- بچه های شیعه
- سایت مسجد جمکران
- پایگاه اطلاع رسانی تعزیه ایران
- تجربه های آموزشی قرآنی
- دار الایتام امام هادی (ع)
- آموزش زبان انگلیسی برای کودکان
- کوچکترین مرد کربلا
- پایگاه مقاومت شهدای پسکلایه کوچک
- شجره طیبه صالحین
- فروشگاه اسلام مارکت
- آموزش مداحی امیرپور خادم العباس
- شیعه نیوز
- شیعه لیدرس
- هاست رایگان
- پوسترهای مذهبی
- مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع)
- دختران آفتاب
- سایت آیت الله سیستانی
- مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
- تو فقط لیلی باش
- طرح عفاف و ترویج حجاب
- حسینیه نوحه
- طراحی سایت
- ریاحین
- سبک زندگی اسلامی
- کتابخانه احادیث شیعه
- اسلام کوئست
- مسجد الزهرا
- عقیق