درباره وبلاگ
هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس(ع) محله پسکلایه کوچک واقع در شهرستان شهسوار بوده و عمده فعالیتهای این هیئت برگزاری مراسم فرهنگی و مذهبی با حضور جوانان ولائی و متدین محل و حمایت پیران و پیشکسوتان می باشد. مکان هیئت: تنکابن - پسکلایه کوچک - خیابان شهید کوهستانی- خیابان شهید بیژن حسین پور - مسجد صاحب الزمان (عج)
ورود کاربران
آخرين مطالب ارسالي
- شهادت حضرت زهرا (س) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- میلاد حضرت زینب کبری(س) و روز پرستار
- ۱۳ آبان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
- ۱۳ آبان و نکات عبرت آموز در تاریخ ایران
- سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه(س) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- میلاد با سعادت امام حسن عسکری(ع)
- شهادت مظلومانه مردم غزه
- میلاد حضرت رسول (ص) مبارک باد
- میلاد امام جعفرصادق(ع) مبارک باد
- سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
- آغاز امامت حضرت مهدی(ع)
- شهادت امام حسن عسکری (ع) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- معجزات و کرامات امام عسکری علیه السلام
- چهل حدیث گوهربار از امام حسن عسکری علیه السلام
- زندگینامه امام حسن عسکری علیهالسلام
- شهادت امام رضا(ع) تسلیت باد
- شهادت ختم رسل ، محمد رسول الله (ص) تسلیت باد
- شهادت امام حسن مجتبی(ع) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- زندگینامه پیامبر اسلام از تولد تا رحلت
- روضه ۲۸ صفر و رحلت پیامبر (ص)
نويسندگان
آمار بازديد
آنلاين : 1 نفر
بازديد امروز : 58348 نفر
بازديد ديروز : 32758 نفر
بازديد ماه : 91106 نفر
بازديد سال : 58347 نفر
کل بازديد : 329889 نفر
تعداد اعضا : 10 نفر
کل مطالب : 1979
نظرات : 69
تاجر و علی (ع)
در كوفه تاجر سرشناسى به نام (( ابوجعفر )) تجارت مى كرد و خوش معامله بود، از خصوصيات او اين بود كه هر گاه شخصى از سادات علوى نزد او مى آمد و درخواست وام مى كرد، به او وام مى داد و به منشى خود مى گفت :
(( اين مبلغ وام را در فلان دفتر، به حساب اميرمؤ منان على (ع ) بنويس ، كه از ما قرض گرفته است )) .
سالها اين روش را ادامه مى داد، تا اين كه تجارت و زندگى او دگرگون شد و سرمايه اش از دست رفت ، و تهى دست گرديد، او و براى تاءمين زندگى خود به هر كسى كه وام داده بود، مطابق نوشته دفتر محاسبات مى رفت ، اگر زنده بود وام خود را از او مى گرفت و اگر مرده بود، نام او را در دفتر، قلم مى كشيد، ولى آن دفترى كه وام ها را به حساب اميرمؤ منان على (ع ) نوشته بود، همان گونه باقى بود، زيرا نام وام گيرندگان (سادات علوى ) را ننوشته بود.
در اين ميان ، همسرش به او زخم زبان مى زد، و او را سرزنش مى نمود كه چرا به هر كسى وام دادى و خود را بيچاره نمودى ؟!
از طرفى بعضى از منافقان تيره دل بجاى اين كه از او دلجويى كنند، به او طعنه مى زدند، يكى از روزها كنار خانه خود نشسته بود، يكى از تيره بختان كور دل از آن جا رد شد و از روى طعنه و سرزنش به او گفت : (( آن كس على (ع ) كه قرض دار تو بود و به سادات علوى به حساب او قرض دادى ، و اكنون كه درمانده شده اى ، آيا به تو توجهى كرد؟ آيا سراغى از تو گرفت ؟ )) .
تاجر ورشكسته وقتى كه اين سرزنش ناجوانمردانه را از آن منافق سيه دل شنيد، فوق العاده رنجيده خاطر گرديد، چرا كه مى ديد او از اين فرصت سوء استفاده كرده و به ساحت مقدس على (ع ) دهن كجى مى كند.
تاجر در حالى كه غمگين بود، خوابيد، در عالم خواب ديد پيامبر(ص ) همراه حسن و حسين (ع ) در راهى عبور مى كنند، پيامبر(ص ) از حسن و حسين (ع ) پرسيد: (( پدر شما كجاست ؟ )) .
همان دم اميرمؤ منان على (ع ) حاضر شد و گفت : (( اى رسول الله خدا همين جا هستم )) .
پيامبر(ص ) به على (ع ) فرمود: (( چرا حق اين تاجر را نمى دهى ؟ )) .
على (ع ) گفت : هم اكنون حق او را آورده ام كه به او بپردازم .
پيامبر(ص ) فرمود: بنابراين حقش را بده .
امام على (ع ) كيسه اى پر از طلاى ناب به او داد و فرمود: (( اين كيسه را بگير، و هر گاه از اولاد من كسى براى درخواست وام نزد تو آمد، آنها را محروم نكن ، و از اين پس ، ديگر فقير نمى شوى )) .
تاجر كوفى ، بيدار شد، ناگاه ديد كيسه پر از دينارهاى طلا و در دستش مى باشد، همسرش را بيدار كرد و گفت :
(( اى سست عقيده و ضعيف الايمان ، اين كيسه را بگير كه در آن هزار دينار (هزار اشرفى ) وجود دارد )) .
زن كه باور قبلى نداشت ، شوهرش گفت : (( از خدا بترس ، فقير و تهيدستى تو باعث نگردد كه مال كسى را بردارى ، و اگر با حيله و تزوير، مال كسى از تاجران را برداشته اى آن را به صاحبش رد كن ، و با فقر بساز و صبر كن كه خداوند بهترين رازق است و به صبر كنندگان كمك مى كند )) .
تاجر داستان خواب خود را براى همسرش نقل كرد: زن كه هنوز باور نمى كرد، به شوهر گفت : اگر راست مى گوئى وام هايى كه به حساب على (ع ) به سادات دادى و آنها را نوشته اى ، به من نشان بده تا مقدار آن وام ها را بدانم .
تاجر، آن دفتر مخصوص را حاضر كرد، ولى وام هايى كه قبلا به حساب على (ع ) در آن نوشته شده بود، به طور كلى پاك شده بود، زيرا همه آن وام ها به قدرت الهى ، وصول شده بود (336) كه به اندازه هزار دينار بود و تاجر از آن پس هيچ گونه طلب از على (ع ) نداشت .
جستجو
پربازديدترين مطالب
پيوندها
- پرچم سرخ یا حسین
- مختارنامه ای ها
- پایگاه جامع عاشورا
- ایران و جهان چند قطبی
- ایران ارتوپد
- دریای خزر
- داستان برای کودکان و نوجوانان
- تغذیه سالم و درست
- هیئت انصارالحسین (ع) شهدای آذریهای تنکابن
- هیئت انصار الحسین
- بزرگترین وبلاگ اشعار مذهبی
- بچه های شیعه
- سایت مسجد جمکران
- پایگاه اطلاع رسانی تعزیه ایران
- تجربه های آموزشی قرآنی
- دار الایتام امام هادی (ع)
- آموزش زبان انگلیسی برای کودکان
- کوچکترین مرد کربلا
- پایگاه مقاومت شهدای پسکلایه کوچک
- شجره طیبه صالحین
- فروشگاه اسلام مارکت
- آموزش مداحی امیرپور خادم العباس
- شیعه نیوز
- شیعه لیدرس
- هاست رایگان
- پوسترهای مذهبی
- مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع)
- دختران آفتاب
- سایت آیت الله سیستانی
- مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
- تو فقط لیلی باش
- طرح عفاف و ترویج حجاب
- حسینیه نوحه
- طراحی سایت
- ریاحین
- سبک زندگی اسلامی
- کتابخانه احادیث شیعه
- اسلام کوئست
- مسجد الزهرا
- عقیق