درباره وبلاگ
هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس(ع) محله پسکلایه کوچک واقع در شهرستان شهسوار بوده و عمده فعالیتهای این هیئت برگزاری مراسم فرهنگی و مذهبی با حضور جوانان ولائی و متدین محل و حمایت پیران و پیشکسوتان می باشد. مکان هیئت: تنکابن - پسکلایه کوچک - خیابان شهید کوهستانی- خیابان شهید بیژن حسین پور - مسجد صاحب الزمان (عج)
ورود کاربران
آخرين مطالب ارسالي
- سالروز شهدای هفتم تیر و روز قوه قضائیه
- روز خاص زیارتی امام رضا علیه السلام
- درگذشت استاد کریم خانی تسلیت باد
- تصنیف بسیار زیبای "قطعه ای از بهشت"
- میلاد امام علی بن موسی الرضا(ع)
- چهل حدیث از امام رضا (ع)
- صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
- قطعه "سبزه نوروز" از دکتر اصفهانی در وصف امام رضا علیه السلام
- نماهنگ امام رضا(ع) با صدای حامد زمانی
- سالروز ارتحال رهبر کبیر انقلاب و نیمه خرداد
- ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختران
- زندگینامه حضرت معصومه (س)
- کرامات حضرت معصومه (س) از زبان خادمان حرم
- عظمت و کرامت حضرت معصومه سلام (س) در روایات
- شهادت امام جعفر صادق (ع)
- معجزات و کرامات امام صادق علیه السلام
- زندگینامه امام جعفرصادق(ع)
- چهل حدیث از امام جعفر صادق (ع)
- روز آزادی خرمشهر گرامی باد
- نیمه شوال سالروز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
نويسندگان
آمار بازديد
آنلاين : 1 نفر
بازديد امروز : 41518 نفر
بازديد ديروز : 32758 نفر
بازديد ماه : 74276 نفر
بازديد سال : 41517 نفر
کل بازديد : 313059 نفر
تعداد اعضا : 10 نفر
کل مطالب : 1937
نظرات : 68
عفاف زن نتیجه عفاف مرد است.
روزی زن در پیش شوهر خود نشسته بود، و زبان به تطاول گشاده، و به سبیل ِمنّت یاد می کرد که: " تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی، که من در صلاح زبیدۀ وقت و رابعه عهدم ". جوامع الحکایات - محمد عوفی
مرد گفت:" راست می گویی، امّا عفاف تو به نتیجه عفاف من است. چون من در حضرت آفریدگار راست باشم، او تو را در عصمت بدارد".
زن را خشم آمد، گفت:" هیچ کس زن را نگاه نتواند داشت، و اگر مرا وسیلت صلاح و عفّت نیستی، هر چه خواستمی بکردمی.
مرد گفت:" تو را اجازت دادم به هر جا که خواهی برو و هر چه می خواهی بکن".
زن، روز دیگر خود را بیاراست و از خانه برون شد، و تا به شب می گشت، و هیچ کس التفات به وی نکرد ــ مگر یک مرد گوشه چادر او بکشید و برفت.
چون شب در آمد، زن به خانه باز آمد. مرد گفت:" همه روز گردیدی و هیچ کس به تو التفات نکرد ــ مگر یک کس، و او نیز رها کرد.
زن گفت:" تو از کجا دیدی؟". مرد گفت:" من در خانه بودم، امّا من در عمر خود در هیچ زن نامحرم به چشم خیانت ننگریسته ام، مگر وقتی ــ در جوانی ــ گوشه چادر زنی را گرفته بودم، و در حال پشیمان شده رها کردم. دانستم اگر کسی قصد حرم من کند، بیش از این نباشد".
زن در پای شوهر افتاد و گفت:" مرا معلوم شد که عفاف من از عفاف تو است ".
تعداد بازديد : 97 | ارسال نظر(0) | نسخه قابل چاپ | موضوع: حجاب و عفاف,
برچسب ها: حجاب,عفاف,جوامع الحکایات,محمد عوفی
جستجو
پربازديدترين مطالب
پيوندها
- پرچم سرخ یا حسین
- مختارنامه ای ها
- پایگاه جامع عاشورا
- ایران و جهان چند قطبی
- ایران ارتوپد
- دریای خزر
- داستان برای کودکان و نوجوانان
- تغذیه سالم و درست
- هیئت انصارالحسین (ع) شهدای آذریهای تنکابن
- هیئت انصار الحسین
- بزرگترین وبلاگ اشعار مذهبی
- بچه های شیعه
- سایت مسجد جمکران
- پایگاه اطلاع رسانی تعزیه ایران
- تجربه های آموزشی قرآنی
- دار الایتام امام هادی (ع)
- آموزش زبان انگلیسی برای کودکان
- کوچکترین مرد کربلا
- پایگاه مقاومت شهدای پسکلایه کوچک
- شجره طیبه صالحین
- فروشگاه اسلام مارکت
- آموزش مداحی امیرپور خادم العباس
- شیعه نیوز
- شیعه لیدرس
- هاست رایگان
- پوسترهای مذهبی
- مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع)
- دختران آفتاب
- سایت آیت الله سیستانی
- مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
- تو فقط لیلی باش
- طرح عفاف و ترویج حجاب
- حسینیه نوحه
- طراحی سایت
- ریاحین
- سبک زندگی اسلامی
- کتابخانه احادیث شیعه
- اسلام کوئست
- مسجد الزهرا
- عقیق