تبلیغات X
سفارش بک لینک
نرم افزار ارسال صورتحساب الکترونیکی
آموزش ارز دیجیتال
لباس خواب
ابزار تادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
جعبه لوح تقدیر
مجوز موسیقی
وی شاپ
Buy kaspa miner
Buy ks3
Ks3 miner
هنگ درام
لیوان حجامت شعبانی
تولید پاکت پستی
ارسال بسته
فایل گپ
پنل فروشندگان


هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

درباره وبلاگ


هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس(ع) محله پسکلایه کوچک واقع در شهرستان شهسوار بوده و عمده فعالیتهای این هیئت برگزاری مراسم فرهنگی و مذهبی با حضور جوانان ولائی و متدین محل و حمایت پیران و پیشکسوتان می باشد. مکان هیئت: تنکابن - پسکلایه کوچک - خیابان شهید کوهستانی- خیابان شهید بیژن حسین پور - مسجد صاحب الزمان (عج)


ورود کاربران

موضوعات مطالب

- حج
- شعر
- صفر

نويسندگان

آمار بازديد


    آنلاين : 1 نفر
    بازديد امروز : 58323 نفر
    بازديد ديروز : 32758 نفر
    بازديد ماه : 91081 نفر
    بازديد سال : 58322 نفر
    کل بازديد : 329864 نفر
    تعداد اعضا : 10 نفر
    کل مطالب : 1979
    نظرات : 69


Thumb

جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي سيد عسكر حيدري،‌
از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام چنين نقل كردند:
روزي زني مسيحي دختر فلجي را از لبنان به سوريه مي‌آورد.
زيرا دكترهاي لبنان او را جواب كرده بودند .
زن با دختر مريضش نزديك حرم با عظمت حضرت رقيه سلام الله عليها منزل مي‌گيرد،
تا درآنجا براي معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند،‌
تا اينكه روز عاشورا فرا مي‌رسد و او مي‌بيند 

مردم دسته دسته به طرف محلي كه حرم مطهر حضرت رقيه سلام الله عليها آنجاست مي‌روند.
از مردم شام مي‌پرسد اينجا چه خبر است ؟
مي‌گويند اينجا حرم دختر امام حسين سلام الله عليها است .
او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را مي‌بندد،
و به حرم حضرت رقيه سلام الله عليها روانه مي‌شود
و گريه مي‌‌كند،‌به حدي كه غش مي‌كند و بيهوش مي‌افتد ... 


درآن حال كسي به او مي‌گويد بلند شو برو منزل ...
حركت مي‌كند و مي‌رود درب منزل را مي‌زند،
مي‌بيند دخترش دارد بازي مي كند!‌
وقتي مادر جوياي وضع دخترش مي‌شود و احوال او را مي‌پرسد،‌
دختر درجواب مادر مي‌گويد وقتي شما رفتيد دختري به نام رقيه وارد اطاق شد
و به من گفت : بلند شو تا با هم بازي كنيم .
آن دختر به من گفت، بگو :  (( بسم الله الرحمن الرحيم ))

تا بتواني بلند شوي و سپس دستم را گرفت
و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است...
او داشت بامن صحبت مي‌كرد كه شما درب را زديد،‌ گفت : مادرت آمد .
 
سرانجام مادر مسيحي با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين سلام الله عليها مسلمان شد ...



اعلانات خيريه



موسسه خيريه محک



بنياد خيريه مهر نور, بنر حمايتي,بنر خيريه,بنر مهر نور


جستجو




در اين وبلاگ
در كل اينترنت



پربازديدترين مطالب

زيارت اماکن مذهبي


پخش زنده حرم