نشـسـتـــه مــاه بر سـجـــاده عشـــق
به چشمـانی پر از حسـرت نگــاهـــش
شــــده غـرق آب اشــک و آهِ دلـگیــــر
هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید مشک سوراخ شد و کیست برم می آید؟ چشم پرخون شده را طاقت دیدن نبود خون به همراهی اشک از بصرم می آید
ای باوفا اباالفضل صاحبلَوا اباالفضل سقّای دشت کربلا، اباالفضل سردار دستازتنجدا، اباالفضل دستت جدا از جسم اطهرت کو؟ افتاده دستت در کجا، اباالفضل؟
سقای بی آب ، یا رب که دیده
تا زنده ام شرمنده ام از روی طفلان
دستم به دامانت یا بابالحوائج
قربان احسانت یا بابالحوائج
الهی چاره دردم ابوالفضل
دوای چهره ی زردم ابوالفضل
چهل روزه ندیدم روی ماهت
چگونه بی تو برگردم ابوالفضل
عبدالرحیم سعیدی راد
دو چشمت شرمگين شد ماه و خورشيد
حضوري آتشين شد ماه و خورشيد
حسين آمد به بالين برادر
به يكديگر قرين شد ماه و خورشيد
سيد حسن محمودی ثابت (سهيل )
ای اهل ولا اهل ولا! یار خوش آمد علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد
میلادِ ابوالفضل علمدار، خوش آمد
بر حزب خدا سید و سالار خوش آمد
اهل عالم بر حسین ابن علی یار آمده از خدا بهر علـی شاخـۀ یـاس آمده
لیلـۀ میـلاد عبــاس علمــدار آمده
عید عباس آمـده، عیـد عباس آمده
چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس
نگران بر لب دریا،که نیامد عباس
اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ
خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس
چون میر کربلا به صف کربلا رسید
هنگام درد و محنت و کرب و بلا رسید
از پشت زین به روی زمین چون نزول کرد
پای زمین به دامن عرش علا رسید
در باغ یاسین از ازل من گل یاسم
پـروردهی امّالبنیـن یعنـی عباسم
من جان نثار مکتبم من اباالفضلم
یعنی حسینی مذهبم من اباالفضلم
ای شب، ای شاهدِ غم، روشنی ِ يار چه شد؟
مـاهـــتابِ ســـحرآســای ِ شـب ِ تــار چــه شد؟
ای نسیــــم ِ ســحری آب اجابت نرسيد
ساقی ِ تشنه لب ِ قافله سالار چه شد؟
ترديد داشت بال شود يا که دستهات
حالا که هيچ کس به تو... حالا که دستهات.....
ترديد داشت نور شود يا فرشته يا...
ترديد داشت بال،که بالا، که دستهات!
چه زود شستی از آن دستهای زیبا دست
کشید از سر دنیایت آرزوها دست
شب ولادت تو قلب مادرت لرزید
و داد حال عجیبی برای بابا دست