تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
لباس خواب
ابزار تادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
هنگ درام
فایل گپ
بیگ بلاگ
خدمات سئو سایت
آسال تهویه قم
نسلی نو
وبینو قم
چاپ ساک دستی پارچه ای
وی رمان
ال تی پارت
چاپخانه قزوین
برسادیس
استارتاپ
خرید ملک در دبی
آموزش خلبانی
Cyberpunk 2077 دانلود بازی


هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

درباره وبلاگ


هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس(ع) محله پسکلایه کوچک واقع در شهرستان شهسوار بوده و عمده فعالیتهای این هیئت برگزاری مراسم فرهنگی و مذهبی با حضور جوانان ولائی و متدین محل و حمایت پیران و پیشکسوتان می باشد. مکان هیئت: تنکابن - پسکلایه کوچک - خیابان شهید کوهستانی- خیابان شهید بیژن حسین پور - مسجد صاحب الزمان (عج)


ورود کاربران

موضوعات مطالب

- حج
- شعر
- صفر

نويسندگان

آمار بازديد


    آنلاين : 1 نفر
    بازديد امروز : 72176 نفر
    بازديد ديروز : 32758 نفر
    بازديد ماه : 104934 نفر
    بازديد سال : 72175 نفر
    کل بازديد : 343717 نفر
    تعداد اعضا : 10 نفر
    کل مطالب : 1982
    نظرات : 69


 

هفت شوال ( و یا نیمه شوال) سال روز احد و شهادت حضرت حمزه سید الشهدا علیه السلام عموی بزرگوار حضرت رسول (ص)، شیر مردی که تا آخرین لحظات عمر خود دست از دفاع اسلام و پیامبر بر نداشت و به درجه شهادت رسید و برازنده لقب سید الشهدا گردید.
شهادت حضرت حمزه سید الشهدا علیه السلام را به تمامی شیعیان و خصوصا به آقا امام زمان حضرت ولیعصر (ع) تسلیت عرض می نماییم
حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب، ملقب به اسدالله، اسد رسول الله و سید الشهداء، عموی پیامبر اکرم(ص) و از شهدای اُحُد. حمزه از حامیان مهم دعوت پیامبر اکرم(ص) بود و گفته‌اند که او حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، از پیامبر(ص) در مقابل آزار مشرکان حمایت می‌کرد. وی از بزرگان قریش بود و از این رو، با مسلمان شدنش، از میزان آزار قریش نسبت به پیامبر(ص) کاسته شد.

او در شعب ابی طالب همراه مسلمانان بود و در غزوه بدر و غزوه احد شرکت داشت و در احد در سال سوم هجری به شهادت رسید.
  

نام، کنیه و لقب

حمزه بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم(ص) و از شهدای اُحُد. کنیه‌اش ابوعُماره و ابویعْلی[۱] و مادرش هاله بنت اُهَیب (وُهَیب) بن عبدمَناف بن زُهره بود.[۲] واژه حمزه را نیز به معنای شیر[۳] یا تیزفهمی[۴] دانسته‌اند.

وی را اسداللّه و اسد رسول اللّه لقب داده‌اند.[۵] طبق حدیثی از پیامبر(ص)، پس از شهادتش نیز مورد تأیید الهی قرار گرفت و به سیدالشهداء مشهور شد.[۶]

زمان تولد

بر اساس روایاتی که می‌گویند ثُوَیبه، کنیز ابولهب، به پیامبر(ص) و حمزه شیر داده است[۷] و نیز تأکید پیامبر(ص) بر اینکه حمزه برادر رضاعی اوست، [۸] حمزه حداکثر دو سال از پیامبر(ص) بزرگ‌تر بوده است. عده‌ای این اختلاف سنی را چهار سال هم دانسته‌اند[۹] که باتوجه به تردید بعضی از محققان در مورد شیر دادن ثویبه به پیامبر، [۱۰] ممکن است بیشتر هم باشد. در مجموع، وی احتمالاً دو تا چهار سال پیش از عام الفیل (سال تولد پیامبر اکرم) متولد شده است.


پیش از اسلام

حمزه در جنگ‌های فِجار و در حلف الفضول شرکت داشته است. وی با ابوطالب و دیگر عموهای پیامبر(ص) در خواستگاری خدیجه نیز حاضر بوده است؛ حتی برخی از منابع، با وجود فاصله سنی کم او با پیامبر(ص) و خواندن خطبه ازدواج توسط ابوطالب، در ماجرای خواستگاری خدیجه فقط از حمزه نام برده‌اند.[۱۱]

در سالی که قُرَیش به قحطی و خشکسالی سختی گرفتار شده بود، و در پی پیشنهاد پیامبر(ص) برای کمک به ابوطالب که فردی عیال وار بود، حمزه سرپرستی جعفر را به عهده گرفت[۱۲] (طبری به جای حمزه از عباس نام برده است).[۱۳]

حمزه شکارچی بود و به شکار می‌پرداخت.[۱۴] او در روزگار جاهلیت، از جمله فرزندان عبدالمطلب بود که در قریش ریاست یافتند و چنان جایگاهی داشت که بعضی با او پیمان می‌بستند.[۱۵]

پس از اسلام

روزی که پیامبر(ص) خویشان نزدیک خود را برای دعوت به اسلام گردآورد (یوم الإنذار)، حمزه نیز حضور داشت.[۱۶] حمزه حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، همچون ابوطالب، از پیامبر اکرم(ص) در مقابل آزار مشرکان حمایت می‌کرد. طبق برخی از نقل‌های تاریخی، حمزه توهین‌های ابولهب و سایر مشرکان به پیامبر(ص) را تلافی می‌کرد.[۱۷]

مسلمان شدن

روزی ابوجهل نزدیک کوه صَفا به پیامبر(ص) برخورد و سخنانی ناشایست به وی گفت. پیامبر(ص) بدو پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. دیری نگذشت که حمزه از شکار به مکه بازگشت. عادت حمزه چنان بود که چون از شکار برمی گشت، کعبه را طواف می‌کرد، سپس به انجمن‌های قریش می‌رفت و با آنان سخن می‌گفت. قریش حمزه را به سبب جوانمردی‎هایش دوست می‌داشتند. این بار که حمزه به عادت خود به دیدن آشنایان مشغول بود، آن کنیز نزد او رفت و گفت: نبودی تا ببینی ابوجهل به برادرزاده‎ات چه گفت. حمزه به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در مسجدالحرام در میان مردم نشسته است. کمان خود را بر سر وی کوفت، چنان که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: «‌تو محمد را دشنام می‌دهی، مگر نمی‌دانی من به دین او درآمده‌ام. هر چه او بگوید من هم می‌گویم ». بنی مخزوم خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، لکن وی گفت: حمزه را بگذارید، چه من برادرزاده او را دشنام‌های ناخوشایند داده‌ام. این پیشامد سبب شد که حمزه در شمار مسلمانان درآید. از آن پس، قریش چون دیدند محمد پیشتیبانی قوی مانند حمزه دارد و او را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر متعرض وی شدند. [۱۸]

براساس روایتی از امام سجاد(ع)، عامل اسلام آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچه‌دان شتری را روی سر پیامبر(ص) انداختند.[۱۹] با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلامِ حمزه از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.[۲۰]

اسلام آوردن وی را در سال دوم یا ششم بعثت و قبل از مسلمان شدن ابوذر دانسته‌اند.[۲۱] مسلمان شدن حمزه در گرویدن خویشان او به اسلام مؤثر بود.[۲۲]

آگاهی ما از زندگی حمزه، پس از اسلام آوردن تا هجرت، ناچیز است. پس از آنکه پیامبر(ص) دعوت خود را آشکار ساخت، حمزه نیز به دعوت علنی پرداخت.[۲۳] وی در کنار پیامبر(ص) ماند و به حبشه مهاجرت نکرد.[۲۴] در دو یا سه سالی که مشرکان بنی هاشم و بنی مطلب را در شعب ابی طالب محاصره کردند، حمزه با مسلمانان همراه بود.[۲۵] در دومین بیعت عقبه، در سال دوازدهم بعثت، که جمعی از مردم مدینه با پیامبر(ص) پیمان بستند، حمزه همراه علی(ع) حاضر و مراقب بود تا مشرکان بدانجا نزدیک نشوند.[۲۶]

حضور در مدینه

حمزه در پیمان برادری مسلمانان در مکه با زید بن حارثه برادر شده و در روز اُحُد هم او را وصی خود کرد. [۲۷] در پیمان برادری مدینه، پیش از بدر، حمزه با کلثوم بن هدم برادر شد.[۲۸]

پیامبر اکرم(ص) نخستین پرچم نبرد را در ماه رمضان سال اول هجرت برای حمزه بست تا سریه‌ای را برای حمله به کاروان تجاری قریش که از شام به مکه بازمی گشت، رهبری کند. حمزه به همراه ۳۰ تن از مهاجران تا ناحیه عیص در ساحل دریا پیش رفت و در آنجا، با ۳۰۰ سوار از مشرکان مکه به فرماندهی ابوجهل روبه رو شد. با وساطت مَجدی بن عَمرو جُهَنی که با هر دو دسته قرار صلح داشت، جنگی روی نداد و هر دو سپاه بازگشتند.[۲۹] حمزه همچنین در غزوات اَبواء یا وَدّان، ذوالعُشَیره و بنی قَینُقاع پرچم دار بود.[۳۰]

در غزوه بدر، حمزه در نزدیک‌ترین بخش سپاه اسلام به مشرکان بود[۳۱] و پیامبر(ص) او، علی(ع) و عُبَیدة بن حارث بن عبدالمُطَّلب را به مقابله با چند تن از سران مشرکان فرستاد. بنا بر گزارش‌های متفاوت، عُتْبة بن ربیعه یا شَیبه در مبارزه مستقیم با حمزه کشته شد.[۳۲]

در ماجرای سَدّ ابواب نیز به حمزه اشاره شده است. گویا حمزه یکی از کسانی بود که از خانه خود به مسجد پیامبر(ص) دری داشتند. پیامبر اکرم(ص) دستور داد که همه به جز حضرت علی(ع) این درها را ببندند و در پاسخ سؤال حمزه از علت این دستور و استثنا شدن علی(ع)، آن را دستوری از جانب خدا خواند.[۳۳] اگرچه از پاره‌ای روایات برمی آید که این ماجرا مربوط به بعد از فتح مکه بوده است، اما نظر اول ترجیح دارد.[۳۴]

در آستانه غزوه احد در سال سوم هجرت، حمزه از جمله کسانی بود که خواستار جنگ در بیرون مدینه بودند، به حدی که سوگند خورد چیزی نخورَد تا وقتی در خارج شهر با دشمن بجنگد. وی مسئول قلب سپاه بود، با دو شمشیر می‌جنگید و در این جنگ رشادت‌ها نمود.[۳۵]

شهادت

غزوه احد در روز شنبه ۷ شوال (یا نیمه شوال[۳۶]) سال سوم قمری (۲۳ مارس ۶۲۵م) اتفاق افتاد.[۳۷] در این غزوه، حمزه به دست وحشی بن حرب، غلام حَبَشی دختر حارث بن عامر بن نَوْفَل یا غلامِ جُبَیر بن مُطْعِم، به شهادت رسید.[۳۸]

طبق روایتی، دختر حارث با وعده آزادی وحشی، از او خواست به انتقام پدرش که در غزوه بدر کشته شده بود، محمد(ص)، حمزه یا علی(ع) را بکشد.[۳۹] بنا بر روایت دیگر، جبیر بن مطعم در برابر گرفتن انتقام عمویش، طُعَیمة بن عَدی که در بدر کشته شده بود، به وحشی وعده آزادی داد؛ [۴۰] اما بی‌تردید، انگیزه هِند دختر عُتبه و زن ابوسفیان، برای انتقام گرفتن به دلیل کشته شدن پدر، برادر و عمویش در جنگ بدر، بیشتر از جبیر یا دختر حارث بود. طبق برخی نقل‌ها، از ابتدا هند با وعده مال، وحشی را به این کار ترغیب کرد.[۴۱]

مثله شدن پیکرش

به روایتی، هند برای خوردن جگر حمزه نذر کرده بود.[۴۲] وحشی ابتدا قول کشتن علی(ع) را داد، اما در میدان، حمزه را به شهادت رساند و جگر او را نزد هند برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه آمد و او را مُثْله[۴۳] کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه برد.[۴۴] گفته شده است معاویة بن مُغیره و ابوسفیان هم بدن حمزه را مثله یا زخمی کردند.[۴۵]

از شدت ناگواری آنچه بر پیکر حمزه رفته بود، بعضی اصحاب سوگند خوردند در مقابل، ۳۰ تن یا بیشتر از قریش را مثله کنند؛ اما آیه ۱۲۶ سوره نحل نازل شد که گرچه به ایشان اجازه مقابله به مثل می‌داد، لیکن صبر را عملی بهتر می‌دانست.[۴۶] برخی منابع تفسیری اهل سنت، این قسم را به پیامبر (ص) نسبت داده‌اند.[۴۷]



خاکسپاری

حمزه نخستین شهید اُحُد بود که پیامبر اکرم(ص) بر او نماز گزارد و سپس سایر شهیدان را در چند نوبت آوردند و کنار او نهادند و رسول خدا بر آنها و بر او نماز می‌گزارد. بدین ترتیب، حدود هفتاد بار به صورت مستقل و همراه با دیگر شهداء بر پیکر وی نماز گزارد.[۴۸] حمزه را در پارچه‌ای که خواهرش صفیه آورده بود، کفن کردند؛ چراکه مشرکان او را برهنه کرده بودند.[۴۹]

گریه بر حمزه

پیامبر اکرم(ص) چون حمزه را بدان وضع دید، گریست[۵۰] و آنگاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: «‌اما حمزه گریه کننده ندارد.» سعد بن مُعاذ این سخن را شنید و زنان را بر در خانه رسول خدا آورد و آنان بر حمزه گریستند. از آن زمان به بعد، هر زنی از انصار که می‌خواست بر مرده‌ای گریه کند، نخست بر حمزه می‌گریست.[۵۱] گفته شده است که زینب، دختر ابوسلمه، سه روز برای حمزه لباس عزا پوشید.[۵۲]

مقبره حمزه

گفته شده است که حضرت فاطمه (س) به زیارت قبر حمزه می‌رفت و آن را با سنگ چین مشخص کرده بود.[۵۳]

امویان به سبب دشمنی با خاندان پیامبر(ص)، رفتاری ناشایست با قبر حمزه و دیگر شهدای احد داشتند. گفته شده است که ابوسفیان در عهد عثمان بر قبر حمزه پای کوفت و خطاب به او گفت آنچه دیروز برای حفظ آن بر ما شمشیر کشیدی، امروزه بازیچه جوانان ماست.[۵۴] معاویه نیز حدود ۴۰ سال پس از واقعه احد، به قصد جاری کردن آب چشمه و قناتی در احد، و گویا از سر دشمنی با خاندان پیامبر(ص)، دستور داد شهدای احد از جمله حمزه را نبش قبر و جنازه آنان را به جای دیگری منتقل کنند. ظاهراً جای قبر برخی از شهدا و احتمالاً حمزه تغییر کرد.[۵۵]

از قدیم بر سر مزار حمزه، مسجد و بارگاهی وجود داشت؛ اما پس از تسلط وهابیان و روی کار آمدن آل سعود در حجاز، قبه و بارگاه حمزه در ۱۳۴۴ق. تخریب گردید[۵۶] همچنین مسجد حمزه تخریب و مسجد دیگری که به مسجد احد، مسجد علی و مسجد حمزه معروف است، در اطراف آن، در سمت مغرب مزار شهدای احد، بنا شد.[۵۷] مزار حمزه از قدیم زیارتگاه خاص زائران به خصوص زائران شیعه و از جمله ایرانیانی بوده است که به زیارت مدینه مشرف می‌شده‌اند.

جایگاه حمزه

نمونه‌ای از تأثیر عمیق شخصیت حمزه و محبوبیت او آن بود که پس از شهادتش، برخی صحابیان فرزندان خود را حمزه نام نهادند.[۵۸] شهادت حمزه و جعفر بن ابی طالب عامل کاهش اقتدار بنی هاشم در مقابل قریش و به خلافت نرسیدن علی بن ابیطالب(ع) بعد از پیامبر(ص) دانسته شده است.[۵۹]

فضائل او در روایات

امام علی(ع) و سایر ائمه(ع) در احتجاج با مخالفان، به خویشاوندی خود با حمزه و جعفر مباهات کرده‌اند.[۶۰]

درباره فضائل و کرامات حمزه روایات بسیاری نقل شده است.[۶۱] پیامبر اکرم(ص)، حمزه و جعفر بن ابی طالب و علی(ع) را بهترین مردم[۶۲] و جزو هفت نفر از بهترین کسان از نسل بنی هاشم خواند[۶۳] و نیز علی(ع)، حمزه و جعفر بن ابی طالب را بهترینِ شهدا نامید.[۶۴] پیامبر(ص) می‌گفت که حمزه شرط خویشاوندی را رعایت کرد و اعمال نیکی داشت.[۶۵]

در روایات به به اسب حمزه به نام وَرد، و شمشیرش، لِیاح، [۶۶] و دیگر متعلقات وی اشاره شده است.

فرزندان

فرزندان حمزه، سه پسر به نام‌های عمارة، یعلی و عامر بودند.[۶۷] عمارة (پسر بزرگ حمزه) در فتح عراق حضور داشت.[۶۸] یعلی پنج پسر داشت.[۶۹] با وجود تأکید منابع بر عدم تداوم نسل حمزه، [۷۰] در قرن دهم، بعضی را از نسل او می‌دانستند.[۷۱]

نام‌های گوناگونی که برای دختران حمزه در منابع ذکر شده، به تصریح بیشتر منابع، همه به یک تن بازمی گردند که نام مرجَّح یا اُمامه است.[۷۲] نام امامه را در شمار راویان حدیث غدیرخم نیز درج کرده‌اند.[۷۳]


  1. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۲
  2. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویة، قسم ۱، ص۱۰۹
  3. رجوع کنید به زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۵۳
  4. ابن درید، کتاب الاشتقاق، ج۱، ص۴۵ـ۴۶
  5. رجوع کنید به واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۶۸؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۸
  6. رجوع کنید به واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۹۰؛ نهج البلاغة، نامه ۲۸
  7. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹
  8. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۰؛ کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۳۷
  9. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۷۰؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۹
  10. رجوع کنید به عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۷۱ـ۷۸
  11. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸، ۱۰۰، ۱۰۳؛ و ج۲، ۱۵؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۸۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، قسم۱، ص۱۸۹ـ۱۹۰
  12. رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۶
  13. طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۱۳
  14. ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۲۴۳
  15. رجوع کنید به ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص۱۶۴ـ ۱۶۵؛ همو، کتاب المُنَمَّق، ص۲۴۳؛ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۱۵۳
  16. ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۴۵ـ۱۴۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۱۹ـ۳۲۰
  17. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۱؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۹
  18. شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۴۹؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۷۱-۱۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، قسم۱، ص۲۹۱ـ۲۹۲
  19. رجوع کنید به کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۹، ج۲، ص۳۰۸
  20. عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۱۵۳ـ۱۵۴
  21. ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۹؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۹؛ نیز کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۹۸
  22. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲۳
  23. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۳
  24. ابن هشام، السیرة النبویة، قسم ۱، ص۳۴۳ـ۳۴۴
  25. رجوع کنید به ابن اسحاق، ص۱۶۰ـ۱۶۱
  26. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ذیل انفال: ۳۰
  27. رجوع کنید به ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص۷۰؛ ابن هشام، السیرة النبویة، قسم ۱، ص۵۰۵
  28. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۰
  29. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۹؛ ابن هشام، السیرة النبویة، قسم ۱، ص۵۹۵ـ۵۹۶؛ ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۶
  30. ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۸ـ۹ و ج۳، ص۱۰
  31. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲
  32. ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۶۸ـ۶۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۴۵
  33. سمهودی، وفاءالوفا، ج۲، ص۴۷۷ـ۴۷۹
  34. ر.ک: عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۵، ص۳۴۲ به بعد
  35. ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۱۱؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲؛ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۷۶، ۸۳، ۲۵۹، ۲۹۰
  36. ابن اسحاق، ص۳۲۴؛ ابن حبیب، المحبر، ص۱۱۳ـ۱۱۲؛ نیز ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۳۴
  37. واقدی، ج۱، ص۱۹۹؛ ابن سعد، ج۲، ص۳۶؛ بلاذری، ج۱، ص۳۱۲ـ۳۱۱
  38. ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۳۲۳؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۰؛ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۸۵
  39. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۸۵
  40. ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۳۲۳، ۳۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویة، قسم ۲، ص۷۰ـ۷۲
  41. ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۶ـ۲۸۷؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۱۶
  42. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲
  43. به بریدن گوش، بینی، یا لب کسی به عنوان شکنجه گفته می‌شود.فرهنگ لغت عمید
  44. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۸۵ـ۲۸۶
  45. رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۸؛ ابن هشام، السیرة النبویة، قسم ۲، ص۹۳
  46. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، و طوسی، التبیان، ج۶، ص ۴۳۹، ذیل سوره نحل ۱۲۶؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۳۳۵
  47. برای نمونه ر.ک به:‌ طبری، جامع البیان، ج۱۴، ص ۱۳۱؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص ۵۲۷؛ حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۵، ص ۹۹ و ۱۰۰
  48. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۱، مقایسه کنید با ج۳، ص۱۶؛ نیز رجوع کنید به نهج البلاغة، نامه۲۸؛ کلینی، الکافی، ج۳، ص۱۸۶، هفتاد تکبیر
  49. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۵ـ۱۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۸ـ۲۸۹؛ کلینی، الکافی، ج۳، ص۲۱۱
  50. ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۳۷۴
  51. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۳۱۵ـ۳۱۷؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۱، قس ج۳، ص۱۷
  52. ابن اثیر، النهایة، ج۵، ص۶۸
  53. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۹؛ ابن شبّه نمیری، کتاب تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۱۳۲
  54. ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۳۶
  55. واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۸؛ ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۱؛ ابن شبّه نمیری، کتاب تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۱۳۳؛ محمدباقر نجفی، مدینه شناسی، ج۲، ص۲۵۷
  56. جعفر خیاط، المدینة المنورة فی المراجع الغربیة، ص۲۵۴؛ نجمی، حمزه سیدالشهداء، ص۱۹۱، ۲۱۲
  57. قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص۳۳۲
  58. ر.ک: ابن سعد، الطبقات، ج۵، ص۱۸۶؛ کلینی، الکافی، ج۶، ص۱۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۶
  59. کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۸۹ـ۱۹۰؛ نیز ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۱، ص۱۱۱، ۱۱۵ـ ۱۱۶
  60. ر.ک: نهج البلاغة، نامه ۲۸؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۲۴؛ و نیز نجمی، حمزه سیدالشهداء، ص۳۷ـ۵۰
  61. برای نمونه رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۲؛ نجمی، حمزه سیدالشهداء، ص۲۱ـ ۳۵
  62. رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۷
  63. کلینی، الکافی، ج۸، ص۵۰
  64. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰
  65. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۱۳ـ۱۴
  66. ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۴۰۷ و۴۱۱
  67. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۸
  68. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۸ـ۲۸۹
  69. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۹
  70. رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۹؛ ابن قدامه، التبیین فی انساب القرشیین، ص۱۴۷
  71. رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج۲۶، ص۹۶
  72. برای نمونه رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۳؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج۶، ص۲۱، ۱۴۷، ۱۹۹، ۲۱۹، ۳۷۸
  73. امینی، الغدیر، ج۱، ص




اعلانات خيريه



موسسه خيريه محک



بنياد خيريه مهر نور, بنر حمايتي,بنر خيريه,بنر مهر نور


جستجو




در اين وبلاگ
در كل اينترنت



پربازديدترين مطالب

زيارت اماکن مذهبي


پخش زنده حرم