درباره وبلاگ
هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس(ع) محله پسکلایه کوچک واقع در شهرستان شهسوار بوده و عمده فعالیتهای این هیئت برگزاری مراسم فرهنگی و مذهبی با حضور جوانان ولائی و متدین محل و حمایت پیران و پیشکسوتان می باشد. مکان هیئت: تنکابن - پسکلایه کوچک - خیابان شهید کوهستانی- خیابان شهید بیژن حسین پور - مسجد صاحب الزمان (عج)
ورود کاربران
آخرين مطالب ارسالي
- شهادت حضرت زهرا (س) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- میلاد حضرت زینب کبری(س) و روز پرستار
- ۱۳ آبان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
- ۱۳ آبان و نکات عبرت آموز در تاریخ ایران
- سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه(س) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- میلاد با سعادت امام حسن عسکری(ع)
- شهادت مظلومانه مردم غزه
- میلاد حضرت رسول (ص) مبارک باد
- میلاد امام جعفرصادق(ع) مبارک باد
- سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
- آغاز امامت حضرت مهدی(ع)
- شهادت امام حسن عسکری (ع) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- معجزات و کرامات امام عسکری علیه السلام
- چهل حدیث گوهربار از امام حسن عسکری علیه السلام
- زندگینامه امام حسن عسکری علیهالسلام
- شهادت امام رضا(ع) تسلیت باد
- شهادت ختم رسل ، محمد رسول الله (ص) تسلیت باد
- شهادت امام حسن مجتبی(ع) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- زندگینامه پیامبر اسلام از تولد تا رحلت
- روضه ۲۸ صفر و رحلت پیامبر (ص)
نويسندگان
آمار بازديد
آنلاين : 1 نفر
بازديد امروز : 58326 نفر
بازديد ديروز : 32758 نفر
بازديد ماه : 91084 نفر
بازديد سال : 58325 نفر
کل بازديد : 329867 نفر
تعداد اعضا : 10 نفر
کل مطالب : 1979
نظرات : 69
مرثیه های محتشم کاشانی
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است کار جهان و خلق جهان جمله در هم است کاشوب در تمامی ذرات عالم است این رستخیز عام که نامش محرم است سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است گویا عزای اشرف اولاد آدم است پرورده ی کنار رسول خدا حسین *********************** در خاک و خون طپیده به میدان کربلا خون می گذشت از سر ایوان کربلا زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا خوش داشتند حرمت مهمان کربلا خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا فریاد العطش ز بیابان کربلا کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد التماس دعا
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
گر چشم روزگار براو زار می گریست
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
کاش آن زمان ز آه جهانسوز اهل بیت
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر
آل نبی چو دست تظلم برآورند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
پس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
وز تیشه ی ستیزه در آن دشت کوفیان
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
ترسم کزین گناه، شفیعان روز حشر
دست عتاب حق به در آید ز آستین
آه از دمی که با کفن خون چکان ز خاک
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بی اختیار نعره ی هذا حسین ازو
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
این غرقه ی محیط شهادت که روی دشت
این خشک لب فتاده ی دور از لب فرات
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
تا چرخ سفله بود، خطائی چنین نکرد
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
ای زاده ی زیاد نکرداست هیچ گه
کام یزید داده ای از کشتن حسین
بهر خسی که بار درخت شقاوت است
با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
تعداد بازديد : 100 | ارسال نظر(0) | نسخه قابل چاپ | موضوع: مجموعه اشعار,
برچسب ها: مرثیه,محرم,محتشم کاشانی
جستجو
پربازديدترين مطالب
پيوندها
- پرچم سرخ یا حسین
- مختارنامه ای ها
- پایگاه جامع عاشورا
- ایران و جهان چند قطبی
- ایران ارتوپد
- دریای خزر
- داستان برای کودکان و نوجوانان
- تغذیه سالم و درست
- هیئت انصارالحسین (ع) شهدای آذریهای تنکابن
- هیئت انصار الحسین
- بزرگترین وبلاگ اشعار مذهبی
- بچه های شیعه
- سایت مسجد جمکران
- پایگاه اطلاع رسانی تعزیه ایران
- تجربه های آموزشی قرآنی
- دار الایتام امام هادی (ع)
- آموزش زبان انگلیسی برای کودکان
- کوچکترین مرد کربلا
- پایگاه مقاومت شهدای پسکلایه کوچک
- شجره طیبه صالحین
- فروشگاه اسلام مارکت
- آموزش مداحی امیرپور خادم العباس
- شیعه نیوز
- شیعه لیدرس
- هاست رایگان
- پوسترهای مذهبی
- مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع)
- دختران آفتاب
- سایت آیت الله سیستانی
- مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
- تو فقط لیلی باش
- طرح عفاف و ترویج حجاب
- حسینیه نوحه
- طراحی سایت
- ریاحین
- سبک زندگی اسلامی
- کتابخانه احادیث شیعه
- اسلام کوئست
- مسجد الزهرا
- عقیق