درباره وبلاگ
هیئت جوانان عزادار حضرت ابوالفضل العباس(ع) محله پسکلایه کوچک واقع در شهرستان شهسوار بوده و عمده فعالیتهای این هیئت برگزاری مراسم فرهنگی و مذهبی با حضور جوانان ولائی و متدین محل و حمایت پیران و پیشکسوتان می باشد. مکان هیئت: تنکابن - پسکلایه کوچک - خیابان شهید کوهستانی- خیابان شهید بیژن حسین پور - مسجد صاحب الزمان (عج)
ورود کاربران
آخرين مطالب ارسالي
- شهادت حضرت زهرا (س) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- حوادث شب ولادت حضرت رسول(ص)
- شهادت امام رضا(ع) تسلیت باد
- شهادت ختم رسل ، محمد رسول الله (ص) تسلیت باد
- شهادت امام حسن مجتبی(ع) بر تمامی شیعیان تسلیت باد
- اربعین حسینی بر تمامی شیعیان تسلیت و تعزیت باد
- زیارت اربعین امام حسین علیه السلام
- شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
- اول صفر ورود اهل بیت (ع) به شام
- وقایع روز نوزدهم محرم حركت كاروان اسرا به شام و وقایع عجیب این سفر
- وقایع روز سیزدهم محرم مجلس ابن زیاد لعنه الله علیه
- روز سیزدهم محرم - تدفین پیکر شهدای کربلا
- وقایع روز دوازدهم محرم سخنان حضرت زینب (س) در ورود به کوفه
- شهادت امام سجاد علیه السلام
- وقایع روز یازدهم محرم حرکت کاروان اسرا به کوفه
- ۱۱ معجزه بعد از عاشورا
- نقش شیطان در روز عاشورا
- هجرت و مجاهدت - شب دهم محرم الحرام
- روضه شب نهم ـ مصيبت ساقي لبتشنگان-روایت اول
- روضه شب نهم ـ حضرت ابوالفضل العباس(ع) - روایت دوم
نويسندگان
آمار بازديد
آنلاين : 1 نفر
بازديد امروز : 74692 نفر
بازديد ديروز : 32758 نفر
بازديد ماه : 107450 نفر
بازديد سال : 74691 نفر
کل بازديد : 346233 نفر
تعداد اعضا : 10 نفر
کل مطالب : 1982
نظرات : 69
روضه شب نهم ـ حضرت ابوالفضل العباس(ع) - روایت دوم
امیرالمؤمنین به برادرشان عقیل که آگاه به انساب عرب بود فرمود: (اُریدُ مِنکَ أن تَختِبَ لی إمرَآةً مِن ذَوِ البُیوتِ وَ الحَسبِ وَ النَّسَبِ وَ الشُّجاعَة) علاقه دارم زنی را برای من خواستگاری کنی، خانواده دار، دارای حسب و نسب و شجاعت، (لِکَی اُسیبَ مِنها وُلدا) فرزندانی از او برای من به عمل بیاید، (یَکونُ شجاعاً أضُدا) که شجاع و قوی باشند، (یَنصُرَ وَلَدیَ الحُسَین) که فرزندم حسین را یاری کنند. (لِیُواصیهِ لِنَفسِهِ فی طَفِّ کَربلا) که عقیل حضرت فاطمۀ کلاویّه ملقب به امّ البنین را برای حضرت خواستگاری کردند. چهار پسر برای امیرالمؤمنین آورد. قمر بنی هاشم، عبدالله، جعفر، عثمان. کتاب هایی که ذکر کردم، بعضی هایشان نوشته اند وقتی قمر بنی هاشم، دیدند اکثر یاران شهید شده اند، به برادرشان فرمودند:
(یا بَنی اُمِّی) فرزندان مادرم، (تُقَدِّموا) جلو بیفتید، که من شما را ببینم که برای خدا و پیغمبرشان خیرخواهی کردید. شما که فرزندی ندارید، خیلی جوانید، (تُقَدِّموا بِنَفسی أنتُم) بشتابید جان من فدای شما باد. (فَحاموا دن سَیِّدَکُم حَتِّ تَموتوا دونَه) از آقای خودتان دفاع کنید تا جایی که در پیش روی او شهید شوید. همه با کمال میل رفتند و شهید شدند. دربارۀ مقام عباس نوشته اند: (کانَ فاضِلاً عالِماً عابِداً زاهِداً فَقیهاً تَقیّاً) او فاضل بود، عالم بود، بندۀ واقعی خدا بود، اهل زهد بود، دین شناس بود و پرهیزگار. از القاب او قمر بنی هاشم است، که نوشته اند به خاطر چهرۀ نورانی او، معنویتی از سه خورشیدی چون امیرالمؤمنین و حسن و حسین داشت، به او می گویند قمر بنی هاشم. باب الحوائج، از القاب اوست، چون هر مشکلی داری به او متوسل می شود، مشکلش آسان می شود، اگر بنا باشد آسان شود. شهید، عبد صالح، سقّا، مستجار، قاعد الجیش، حامی، معصر و ذیقم، از القاب اوست.
صدوق در کتاب خصال از زین العابدین(ع) نقل می کند که فرمود: (رَحِمَ الله أمّیَ العَبّاس فَلَقَد آثَرَ وَ عَدلا وَ فَداه أخاهُ بِنَفسِک) خدا عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد، جنگ نمایانی کرد، خودش را فدای برادرش کرد. (حَتِّ قُطِعَت یَداه) تا دو دستش از بدن جدا شد. (فَعَدَّلَ اللهُ عَزَّ وَ جَل مِنهُما جَناحَین) خدا به جای آن دو دست جدا، دو پر به عمویم می دهد که در قیامت، (یَتیرُ بِهِما مَعَ المَلائِکةِ فِی الجَنَّة) با فرشتگان در بهشت پرواز می کند. و حضرت فرمود: (إنَّ لِلعَبّاس عِندَ اللهِ مَنزلَةً یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهدا یَومَ القیامَة) مقامی پیش خدا برای عباس هست که همه ی شهدا روز قیامت به آن مقام غبطه می خورند. امام صادق می فرماید: (کانَ عَمُّنا عَبّاس نافِذَ البَصیرَة سَلبَ الإیمان جاهَدَ أخیهِ الحُسین وَ أبلا بَلاءَ الحَسَنا وَ مذا شَهیدا) عمویم عباس بصیرت نافذی داشت، ایمان استوار و قوی داشت، کنار برادرش جهاد کرد، جنگ نیکویی با دشمن کرد و شهید از دنیا رفت.
به خاطر این همه عظمت بود که ارشاد مفید صفحه ی هشتاد و هشت می گوید: عصر تاسوعا وقتی عمر سعد دستور حمله داد، حضرت کنار خیمه سر به زانو داشت، خواب بود که زینب کبری صیحه زد و نزد برادر آمد، عرض کرد: حسین جان صدای دشمن را نمی شنوی، نزدیک شدند. امام سر برداشت و گفت: خواهر، الان پیامبر را در خواب دیدم، به من گفت نزد ما می آیی. زینب به صورت خودش زد و ناله کرد. حضرت فرمود: خواهر ساکت باش، ناله نکن. قمر بنی هاشم گفت: برادر لشکر دشمن به سوی شما می آیند. حضرت برخاست و فرمود: (عَبّاس بِنَفسی أنتَ یا أخی) فدای تو شود جان من ای برادر، برو به سوی آن ها، اگر شود آن ها را برگردان تا فردا صبح، چرا که امشب را زنده بمانیم، (لَعَلَّنا نُصَلِّ لِرَبِّنا اللَیلَة وَ نَدعوهُ وَ نَستَغفِرُه) امشب را با نماز برای پروردگارمان و دعا و استغفار به پایان ببریم. (فَهُوَ یَعلَمُ أنّی قَد اُحِبُّ الصَّلوةَ لَه) خدا می داند که من عاشق نماز برای او هستم و عاشق تلاوت کتابش هستم و عاشق دعا و استغفار هستم. منظور از این که امام فرمود: (بِنَفسی أنتَ) من فدای تو شوم عباس، عظمت عباس درک می شود.
دایی حضرت قمر بنی هاشم که از حاشیه نشینان بارگاه دشمن بود به خیال این که به خواهرزاده هایش خوش خدمتی کند، امان نامه برایشان گرفت و با پیکی به کربلا فرستاد. قمر بنی هاشم به پیک فرمود: برو به او بگو امان خدا برای ما بهتر است و شمر وقتی پشت خیمه آمد و قمر بنی هاشم و برادرهایش را صدا زد، حضرت جواب نداد، برادرانش هم جواب ندادند. امام حسین فرمود: عباس جان هر چند هم فاسق است، او را بی جواب نگذار. بیرون آمدند گفتند: چه می خواهی؟ گفت: همگی شما در امان هستید و کسی با شما کار ندارد. هر چهار نفر گفتند خدا تو را و امان تو را لعنت کند، آیا ما امان داشته باشیم و پسر رسول خدا امان نداشته باشد؟ بحار جلد چهل و پنج و دیگر کتاب هایی که ذکر کردم، نوشته اند: وقتی غربت و تنهایی برادر را دید، پیش حضرت آمد گفت: (هَلّی مِن رُخصَة) به من اجازه می دهید به میدان بروم؟ (فَبَکی الحُسَین بُکاءً شَدیدا) امام حسین گریه ی سختی کردند.
(ثُمَّ قالَ یا أخی أنتَ صاحِبُ لِوایی) برادر، تو صاحب پرچم منی، اگر تو بروی شیرازۀ کار از هم می پاشد، جمع ما متفرق می شود، عمارت زندگی ما خراب می شود. (یَعولُ جَمعُنا إلی الشِّطاط، عِمارَتُنا تَنبَعُ إلَی الخَراب) بعد فرمود: عباسم، (فَطلُب لَهؤلاءِ الأطفال قَلیلاً مِنَ الماء) کمی آب برای این بچه ها بیاور. قمر بنی هاشم آمدند مقابل لشکر، لشکر را موعظه کردند، از عذاب خدا ترساندند. سودی نکرد به مردم. (فَرَجَعَ إلی أخیه) برگشتند به طرف حضرت حسین. (فَسَمَعَ الأطفال یُنادون العَطَش العَطَش) شنیدند این بچه ها دارند فریاد می زنند: العَطَش، العَطَش. سوار یک مرکب شد، نیزه ای به دست گرفت، مشک به دوش برداشت، حمله کرد به دشمن، هشتاد نفر را کشت، تا خودش را به آب رساند. این جا نهایت مواسات را به خرج داد. نهایت جوانمردی را نشان داد. (فَلَمّا أرادَ أن یَشرِبَ غُرفَةً مِنَ الماء) می خواست کفی از آب را بخورد. (ذَکَرَ عَطَشَ الحُسین وَ أهلِ بَیتِه) به عطش ابی عبدالله و اهل بیتش توجه کرد، (وَ قال وَ اللهِ لا أشرِبُهُ) به خدا سوگند نمی خورم، (وَ أخِ الحُسین وَ عَیالِهِ وَ أطفالِهِ عَطاشا) برادرم حسین و زن و بچه اش و اطفالش تشنه باشند، (لا کانَ ذلِکَ أبدا) ابداً چنین چیزی ممکن نیست که من لب به آب بزنم. مشک را پر کرد، روی شانه ی راست انداخت، به سوی خیمه حرکت کرد. ولی از هر طرف او را احاطه کردند و از همه طرف به او تیراندازی شروع شد. نوشتند: در حدّی که زره او مانند خارپشت پر از تیر شده بود.
زین ابن ورقاع و حکیم ابن تفیر کمین کردند و از پشت یک درخت خرما، دست راستش را قطع کردند. به سرعت شمشیرش را داد به دست چپ، بند مشک را به شانۀ چپ انداخت و فریاد زد: (وَ اللهِ إن قَطَعتُموا یَمینی إنّی اُحامی أبداً عَن دینی، وَ أن إمام الصّادِقِ الیَقینی نَجعِل نَبّیٍ طاهِرِ الأمینی) به همین حال به جنگ ادامه داد تا ناتوان شد. نوفل ازرقی و حکیم ابن تفیر کمین کردند و دست چپش را هم قطع کردند. که فریاد زد: (یا نَفس لاتَخشیَ مِنَ الکُفّاری وَ أبشَری بِرَحمَةِ الجَبّاری) تو داری در راه حسین کشته می شوی، من تو را به رحمت خدا بشارت می دهم، هیچ واهمه نداشته باش. ولی در عین حال شاد بود. خوشحال بود که آب دارد و می تواند به خیمه ها برساند، ناراحت دو دستش نبود. ولی نوشته اند: در این حال تیری به مشک خورد، همۀ آب ها ریخت، در جا تیر دیگری هم به سینۀ او زدند، عمودی از آهن به فرقش زدند که دیگر طاقت سواری نداشت. از بالای اسب روی زمین افتاد. (صاحَ إلی أخیهِ الحُسین أدرِکنی) اولین باری بود که حضرت را به عنوان برادر خطاب قرار داد. امام به سرعت آمد و او را با دست بریده و فرق شکافته و بدن قطعه قطعه دید، فریاد زد: (ألانَ إن کَسَرَ) برادر کمرم شکست (وَ غَلَّت حیلَتی) چاره ام کم شد.
(وَ نَقطَعَ رَجائی) امیدم برید، (وَ شَمُطَ بی عَدوّی) حالا دیگر دشمن مرا زخم زبان می زند، (وَ الکَمَهُ قاتِلی) غصۀ تو تا غروب امشب، اگر این مردم مرا به شهادت نرسانند، مرا می کشد. لشکر با آمدم امام پا به فرار گذاشتند. امام فریاد زد: (أینَ تَفرّون) کجا فرار می کنید؟ (وَ قَد قَتَلتُم أخی) شما که برادر مرا کشتید، (أینَ تَفرّون) کجا فرار می کنید شما که نیروی مرا در هم شکستید؟ چون بدن عباس را قطعه قطعه کرده بودند، نتوانست بدن را حرکت دهد. از آن طرف نوشتند: دیگر سوار بر مرکب نشد، انگار طاقت نداشت، عنان مرکب را به دست گرفت، به سوی خیمه ها حرکت کرد، وقتی زنان و دختران دیدند دارد می آید، از همه زودتر سکینه به جانب ابی عبدالله آمد، عنان اسب پدر را گرفت، گفت: (أبَتا هَلَ لکَ عِلمٌ بِعَمّی العَبّاس) از عمویم عباس خبر داری؟ او به من وعده ی آب داد، عادتش هم خلف وعده نبود، پدر آیا خود او آب خورد؟ امام با شنیدن سخنان سکینه گریه کرد، فرمود: دخترم عباس را کشتند.
وقتی زینب خبر قتل برادر را شنید فریاد زد: (وا أخاه، وا عَبّاسا، وا غِلَّتُ ناصِرا، وا ضَیعَتاهُ مِن بَعدِک) وای برادرم، وای عباسم، وای از کمی یار، وای از تلف شدن بعد از تو. در بعضی کتاب ها دارد: کنار بدن وقتی نشست، (أخَذَ الحُسین رَأسَه) سرش را به دامن گرفت. (وَ وَضَعَهُ فی حِجرِه) آن فرق شکافته را روی دامن گذاشت و خون از دو چشم عباس پاک کرد. نفسی مانده بود برای قمر بنی هاشم که همان نفس را هم خرج گریه کرد. امام حسین فرمود: (ما یُبکیک) چرا گریه می کنی؟ برای چه گریه می کنی؟ عرض کرد: (یا أخی یا نورَ عَینی وَ کیفَ لا أبکی) برادرم، نور چشمم، چرا گریه نکنم؟ (وَ مِثلکَ الان جِئتَنی وَ أخَذتَ رَأسی عَنِ التُّراب) تو آمدی الان سر مرا از روی خاک برداشتی، (فَبَعدَ ساعَةٍ مَن یَرفَعُ رَأسَک) اما ساعت دیگر که خودت شهید می شوی، چه کسی سر تو را از روی خاک بر می دارد و چه کسی خاک از صورت مبارک تو پاک می کند. گفت و به شرف شهادت نائل شد.
منبع : پایگاه تخصصی سید الشهدا (ع)
تعداد بازديد : 95 | ارسال نظر(0) | نسخه قابل چاپ | موضوع: روضه ها,
برچسب ها: روضه شب نهم ـ مصيبت ساقي لب تشنگان
جستجو
پربازديدترين مطالب
پيوندها
- پرچم سرخ یا حسین
- مختارنامه ای ها
- پایگاه جامع عاشورا
- ایران و جهان چند قطبی
- ایران ارتوپد
- دریای خزر
- داستان برای کودکان و نوجوانان
- تغذیه سالم و درست
- هیئت انصارالحسین (ع) شهدای آذریهای تنکابن
- هیئت انصار الحسین
- بزرگترین وبلاگ اشعار مذهبی
- بچه های شیعه
- سایت مسجد جمکران
- پایگاه اطلاع رسانی تعزیه ایران
- تجربه های آموزشی قرآنی
- دار الایتام امام هادی (ع)
- آموزش زبان انگلیسی برای کودکان
- کوچکترین مرد کربلا
- پایگاه مقاومت شهدای پسکلایه کوچک
- شجره طیبه صالحین
- فروشگاه اسلام مارکت
- آموزش مداحی امیرپور خادم العباس
- شیعه نیوز
- شیعه لیدرس
- هاست رایگان
- پوسترهای مذهبی
- مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع)
- دختران آفتاب
- سایت آیت الله سیستانی
- مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
- تو فقط لیلی باش
- طرح عفاف و ترویج حجاب
- حسینیه نوحه
- طراحی سایت
- ریاحین
- سبک زندگی اسلامی
- کتابخانه احادیث شیعه
- اسلام کوئست
- مسجد الزهرا
- عقیق